مزاح

شوخ طبعی و مزاح

پیامبر (ص) همواره لبان متبسم داشت و لبخندی نمکین ،لبهای کمرنگش را مزّین می کرد . آن حضرت به سرورونشاط مردم  توجه خاصی داشت.امام صادق(ع) دراین باره می فرماید: «رسول خدا (ص)با مردم مزاح می کرد و منظورش این بود  که آنان را مسرور سازد.»

گفته می شود ؛در شوخی و مزاح قصد آن داشت که جلال و شکوهش اصحاب را نگیرد و بتوانند حاجتها وآنچه در دل دارند ، به او باز گویند .

او هر گاه یکی از اصحاب را مغموم نگران می دید ،سعی می کردبا مزاح کردن او را شاد و مسرور سازد.درهنگام شادی اصحاب،شادمان بود و برآنچه خندان می شدند،تبسم می فرمود،

خنده بلند را دوست نمی داشت .

شوخیهایی نیز از آن حضرت نقل شده است: از رآن جمله  ،شوخی با عمه اش صفیه است . روزی پیامبر (ص)به وی فرمود:«زن پیر به بهشت نمی رود.»

صفیه نگران شد وبا ناراحتی گفت:«پس من که پیر هستم از بهشت محروم هستم.»

حضرت تبسم فرمود و در جواب این آیه را خواند:

«اِنّا اَنشََأنا هُنَّ اِنشاءاً فَجَعَلنا هُنَّ اَبکاراًعُرُباً اَتراباً»؛

«آفریدیم آفریدنی،پس آنها را دوشیزه وپاکیزه ساختیم که دلپذیر و همسال باشند »

منبع:کتاب سیمای محمد(ص)درآیینه تاریخ   نوشته: عبدالرحیم شهسواری

السلام علی الحسین(ع)...

فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری شهادت سالار شهیدان امام حسین (ع) و یاران کربلا تسلیت باد


نظرات اندیشمندان درباره امام حسین (ع)

نظر اندیشمندان و سیاستمداران شرق و غرب درباره عاشورا

مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند)
 من زندگی امام حسین (ع)، آن شهید بزرگ اسلام را بدقت خوانده‌ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‌ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین (ع) پیروی کند.
 
 محمدعلی جناح (قائد اعظم پاکستان)
 هیچ نمونه‌ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.
 
 چارلز دیکنز(نویسنده‌ معروف انگلیسی)
 اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
 
 ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسی)
 آیا قلبی پیدا می‌شود که وقتی درباره‌ کربلا سخن می‌شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتی غیرمسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.
 
 توماس ماساریک
 
‌گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح(ع) مردم را متأثر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین(ع) یافت می‌شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین (ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.
 
 ماربین آلمانی (خاورشناس)
 
حسین (ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هرچه ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پر کاهی بر باد خواهد رفت.
 
 بنت الشاطی (نویسنده و مفسر عرب)
 
زینب، خواهر حسین بن علی (ع) لذت پیروزی را در کام ابن‌زیاد و بنی امیه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همه‌ حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.
 
 عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصری)
 
جنبش حسین(ع)، یکی از بی‌نظیرترین جنبش‌های تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوتهای دینی یا نهضت‌های سیاسی پدیدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر یک عمر انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت سال و اندی نگذشت.
 
 آنتوان بارا (مسیحی)
 
اگر حسین(ع) از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می‌نمودیم و مردم را با نام حسین(ع) به مسیحیت فرا می‌خواندیم.
 
 گیبون (مورخ انگلیسی)
 
با آنکه مدتی از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه هم‌وطن نیستیم، مع ذلک مشقات و مشکلاتی که حضرت حسین (ع) تحمل نموده، احساسات سنگین‌دل‌ترین خوانندن را برمی‌انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می‌یابد.
 
 سرپرس سایکس (خاورشناس انگلیسی)
 
حقیقتاً آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند، به درجه‌ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی آن را شنید،‌ بی‌اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود، این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.
 
 عبدالحمید جوده السخار (نویسنده مصری)
 
حسین (ع) نمی‌توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت،‌ بر فسق و فجور، صحه می‌گذاشت؛ ارکان ظلم و طغیان را محکم می‌کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می‌نمود. اما حسین(ع) به اینها راضی نمی‌شد،‌ گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.
 
 توماس کارلایل (خاورشناس مشهور انگلیسی)
 
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم این است که حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می‌شود اهمیتی ندارد. پیروزی حسین (ع) با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است.
 ........................
 منبع: کتاب فرهنگ عاشورا

معراج پیامبر(ص)

تفسیر المیزان ج 13

آیه 1، سوره اسراى

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

سبْحَنَ الَّذِى أَسرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ إِلى الْمَسجِدِ الاَقْصا الَّذِى بَرَکْنَا حَوْلَهُ لِنرِیَهُ مِنْ ءَایَتِنَا إِنَّهُ هُوَ السمِیعُ الْبَصِیرُ(1)

ترجمه آیه

به نام خداوند بخشاینده مهربان پاک ومنزه است خدائى که در مبارک شبى بنده خود (محمد) (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) را از مسجد حرام (مکه معظمه ) به مسجد اقصائى که پیرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارک ساخت ، سیر داد تا آیات خود را به اوبنمایاند که همانا خداوند شنوا وبیناست (1)

بیان آیه


این سوره پیرامون مساءله توحید وتنزیه خداى تعالى از هر شریکى که تصور شود مى باشد، وبا اینکه در این مورد بحث مى کند، اما مساءله تسبیح خدا را بر مساءله حمد وثناى اوغلبه داده ، وبیشتر به قسم دوم پرداخته است ، همچنان که ابتداى آن را با جمله ((سبحان الّذى اءسرى بعبده ...(( شروع کرده ودر خلال سوره هم پى در پى تسبیح اورا تکرار نموده ، یک جا فرموده : ((سبحانّه وتعالى عما یقولون ((، وجایى دیگر فرموده : ((قل سبحان ربّى (( ویا فرموده : ((ویقولون سبحان ربّنا...((، وحتى در آیه اى که سوره به آن ختم مى شود نیز معناى تسبیح خداى را متذکر گردیده واورا بر تنزّهش از داشتن شریک وولى واتخاذ فرزند ستوده وفرموده است : ((وقل الحمد للّه الّذى لم یتّخذ ولدا ولم یکن له شریک فى الملک ولم یکن له ولىّ من الذّلّ وکبّرة تکبیرا((


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 4

نقل برخى اقوال مدنى بودن بعضى از آیات سوره اسراء واشاره به مفاد کلى این سوره مبارکه
از آیات این سوره چنین بر مى آید که از سوره هاى مکى است ، ولى بنابر قول بعضى از مفسرین بطورى که روح المعانى نقل نموده دوآیه از آن مدنى است ، که عبارتند از: آیه ((وان کادوا لیفتنونک ...(( وآیه ((و ان کادوا لیستفزّونک ...((
بعضى دیگر گفته اند که چهار آیه این سوره مدنى است یعنى آن دوآیه مذکور به اضافه آیه ((واذ قلنالک انّ ربّک احاط بالنّاس ...((، وآیه ((وقل ربّ ادخلنى مدخل صدق ...((
واز حسن نقل شده که گفته است : همه آیات این سوره جز پنج آیه اش ‍ مکى است ، وآن پنج آیه عبارتند از آیه ((ولاتقتلوا النّفس ...(( وآیه ((ولاتقربوا الزّنا...(( وآیه ((اولئک الّذین یدعون ...(( وآیه ((اقم الصّلوة ...((، وآیه ((وآت ذا القربى ...((
واز مقاتل نقل شده که گفته است که تمام سوره مکى است مگر پنج آیه زیر: ((وان کادوا لیفتنونک ...(( وآیه ((وان کادوا لیستفزّونک ...(( وآیه ((واذ قلنالک ...(( وآیه ((وقل ربّ ادخلنى ...(( وآیه ((انّ الّذین اوتوا العلم من قبله ...((
واز قتاده ومعدل از ابن عباس روایت شده که گفته است : همه آن مکى است مگر هشت آیه وآنها عبارتند از آیه ((وان کادوا لیفتنونک ...(( تا آیه ((وقل ربّ ادخلنى ...((
ولیکن در مضامین آیات مذکور هیچ دلیلى بر اینکه در مدینه نازل شده باشند دیده نمى شود، واحکامى هم که در این آیات هست احکامى نیست که نزولش اختصاص به مدینه داشته باشد، چون نظائر آن در سوره هاى مکى نیز دیده مى شود، مانند سوره انعام واعراف .سوره مورد بحث هدفى را دنبال مى کند که آن عبارت است از تسبیح خداى تعالى ، این سوره مطلب را با اشاره به داستان معراج رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) وسیر آن حضرت از مسجد الحرام به مسجد اقصى (که همان بیت المقدس باشد وبنائى است مرتفع (هیکل ) که داوود وسلیمان (علیهماالسلام ) براى بنى اسرائیل بنا نمودند، وخدا آن را خانّه مقدس ایشان قرار داد) شروع نموده ومتذکر شده است .


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 5

آنگاه کلام را به مناسبت ، به مقدرات بنى اسرائیل کشانده ، از عزت و ذلت آنان واینکه خداوند در هر روزگارى که اورا اطاعت مى کردند سربلندشان مى کرده ، وهر وقت که از در عصیان در مى آمدند ذلیل و خوارشان مى ساخته ، سخن گفته ونیز کیفیت نزول کتاب بر آنان و پیرامون دعوت آنان به توحید ونفى شرک توضیح داده است .سپس به همین مناسبت کلام را به وضع این امت معطوف ساخته ، که بر این امت نیز کتاب نازل کرده پس اگر اطاعت کنند اجرا مى برند، واگر عصیان بور زند عقاب مى شوند، وملاک کار ایشان مانند آنان به همان اعمالى است که مى کنند، وبه طور کلى با هر انسانى بر طبق عملش ‍ معامله مى کنند، وسنت الهى در امتهاى گذشته نیز بر همین منوال بوده است .پس آنگاه حقایق مهم وبسیارى از معارف مربوط به مبداء ومعاد وشرایع عامه از اوامر ونواهى وغیر آن را بیان مى کند.واز آیات برجسته ، در این سوره آیه شریفه ((قل ادعوا اللّه اوادعوا الرّحمن ایّا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى : بگوچه خدا را بخوانید وچه رحمان را، به هر نامى که بخوانید براى اواست اسماى حسنى (( ونیز آیه ((کلّا نمدّ هؤ لاء وهؤ لاء من عطاء ربّک وما کان عطاء ربّک محظورا - هر یک از طایفه مؤ من وغیر مؤ من را از عطاء پروردگارت مدد مى رسانیم وعطاء پروردگار توممنوع نیست ونیز آیه ((وان من قریة الاّ نحن مهلکوها - وهیچ قریه اى نیست مگر آنکه ما هلاک کننده آنیم (( و همچنین آیات دیگر، است .معناى آیه شریفه : ((سبحان الذى اسرى بعبده ...((

سبْحَنَ الَّذِى أَسرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ ...

کلمه ((سبحان (( اسم مصدر از ماده تسبیح به معناى تنزیه است ، و همواره به طور اضافه استعمال مى شود ودر ترکیب ، مفعول مطلقى است که قائم مقام وجانشین فعل است ، بنابراین تقدیر ((سبحان اللّه (( ((سبحت اللّه تسبیحا((است یعنى خداى را تنزیه مى کنم تنزیه کردن مخصوصى ، وآن تنزیه ومبرى ساختن اواز هر چیزیست که لایق ساحت قدسش نباشد.


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 6

وبیشتر در وقتى استعمال مى شود که بخواهند اظهار تعجب کنند، ولى در این آیه به شهادت سیاق ، براى تنزیه است نه تعجب ، چون سیاق کلام وغرض از آن تنزیه خداست ، هر چند بعضیها اصرار دارند که آن را براى تعجب بگیرند.کلمه ((اسراء(( وهمچنین کلمه ((سرى (( که ثلاثى مجرد آنست به معناى سیر در شب است ، وقتى گفته مى شود ((سرى واسرى (( معنایش این است که فلانى در شب راه پیمود، ووقتى گفته مى شود ((سرى به واسرى (( به معنایش این است که اورا شبانّه سیر داد، و سیر مخصوص روز یا اعم از روز وشب مى باشد.وکلمه ((لیلا(( مفعول فیه است وبودنش در کلام این معنا را افاده مى کند که این سیر همه اش در شب انجام گرفت ، هم رفتنش وهم برگشتنش .مراد از ((مسجداقصى (( به قرینه جمله ((الّذى بارکنا حوله (( بیت المقدس است وکلمه ((اقصى (( از ماده ((قصو(( واین ماده به معناى دورى است ، واگر مسجد بیت المقدس را مسجد الاقصى نامیده بدین جهت است که این مسجد نسبت به محل زندگى رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) ومخاطبینى که با اویند از مسجدالحرام خیلى دور است ، زیرا محل زندگى ایشان شهر مکه است که مسجدالحرام در همانجا است .وجمله ((لنریه من آیاتنا(( نتیجه این سیر دادن را بیان مى کند وآن این است که پاره اى از آیات ونشانه هاى خود را به وى نشان دهد، واین که گفتیم : ((پاره اى (( به خاطر وجود کلمه ((من (( در کلام است .وسیاق کلام دلالت دارد بر اینکه آن آیات از آیات ونشانه هاى عظیمى بوده ، هم چنانکه در آیه دیگرى در داستان معراج به این معنا تصریح نموده وفرموده است ((لقد راى من آیات ربّه الکبرى : آیه هاى بزرگى از آیات پروردگارش را مشاهده نمود((
واینکه فرمود: ((انّه هوالسّمیع البصیر(( بیان علت سیر دادن اوبه منظور نشان دادن آیات است ، یعنى خدا چون شنوا بگفته هاى بندگان و بیناى به افعال ایشان است وتقاضاى حال رسول خود را دید که چنین اکرامى را اقتضاء مى کرد لذا اورا براى نشان دادن پاره اى از آیات و نشانه هایش شبانه سیر داد.در این آیه شریفه التفات ونکته اى به کار رفته وآن التفات از غیبت به تکلم با غیر است ، آنجا که فرموده :


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 7

((بارکنا حوله لنریه من آیاتنا(( زیرا در آغاز کلام خداى را غایب گرفته ودر اینجا به صورت متکلم آورد وگفت : ((مبارک کردیم پیرامون آن را(( ودوباره خداى را غایب گرفته فرمود: ((اوشنوا وبینا است (( ووجه آن این است که خواست بدین معنا اشاره کند که این اسراء شبانه وآثار مترتّب بر آن یعنى نشان دادن آیات امرى بوده که از ساحت عظمت وکبریائى وموطن عزت وجبروت حق تعالى صادر شده ، ودر آن سلطنت عظماى اوبه کار رفته ، وخداوند با آیات کبراى خود براى اوتجلى کرده است واگر این التفات به کار نمى رفت وگفته مى شد: ((لیریه من آیاته (( تا از آیات خود به اونشان دهد ویا تعبیر دیگرى نظیر آن مى کرد این نکته حاصل نمى شد.ومعناى آیه این است که : ((باید تنزیه کند تنزیه کردن مخصوصى آن خدائى را که با عظمت وکبریائیش بنده خود محمد (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) را شبانه سیر داد، نهایت قدرت وسلطنت خود را به وى نشان داده در دل یک شب اورا از مسجد الحرام به سوى مسجد اقصى برده که همان بیت المقدسى است که پیرامونش را مبارک گردانیده بود، واین بدان جهت است که عظمت وکبریائى وآیات کبراى خود را به وى بنمایاند، چون اوشنواى به گفتار وبصیر وداناى به حال اوبود، و مى دانست که اولایق چنین عنایت ومکرمتى هست ((
بحث روایتى
روایتى مفصل در شرح واقعه ((اسراء(( و((معراج (( وآنچه پیامبر (ص ) در شب معراج دید وشنید
قمى در تفسیر خود از پدرش از ابن ابى عمیر از هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: جبرئیل ومیکائیل و اسرافیل براق را براى رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) آوردند، یکى مهار آن را گرفت ودیگرى رکابش را وسومى جامه رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) را در هنگام سوار شدن مرتب کرد، در این موقع براق بناى چموشى گذاشت که جبرئیل اورا لطمه اى زد وگفت : آرام باش اى براق ، قبل از این پیغمبر، هیچ پیغمبرى سوار تونشده ، و بعد از این هم کسى همانند او، سوارت نخواهد شد.آنگاه اضافه فرمود که براق بعد از لطمه آرام شد واورا مقدارى که خیلى زیاد هم نبود بالابرد، در حالى که جبرئیل هم همراهش بود، وآیات خدائى را از آسمان وزمین به وى نشان مى داد. رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) خودش فرموده : که در حین رفتن ناگهان یک منادى از سمت راست ندایم داد که هان اى محمد! ولى من پاسخ نگفته و توجهى به اونکردم .


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 8

منادى دیگر از طرف چپ ندایم داد که هان اى محمد! به اونیز پاسخ نگفته وتوجهى ننمودم ، زنى با دست وساعد برهنه وغرق در زیورهاى دنیوى به استقبالم آمد وگفت اى محمد به من نگاه کن تا با توسخن گویم به اونیز توجهى نکردم وهمچنان پیش مى رفتم که ناگهان آوازى شنیدم واز شنیدنش ناراحت شدم ، از آن نیز گذشتم ، اینجا بود که جبرائیل مرا پایین آورد وگفت اى محمد، نماز بخوان من مشغول نماز شدم سپس گفت هیچ مى دانى کجا است که نماز مى خوانى ؟ گفتم نه ، گفت : طور سینا است ، همانجا است که خداوند با موسى تکلم کرد، تکلمى مخصوص ، آنگاه سوار شدم ، خدا مى داند که چقدر رفتیم که به من گفت پیاده شوونماز بگزار. من پایین آمده نماز گزاردم ، گفت : هیچ مى دانى کجا نماز خواندى ؟ گفتم نه ، گفت این بیت اللحم بود، و بیت اللحم ناحیه ایست از زمین بیت المقدس که عیسى بن مریم در آنجا متولد شد.آنگاه سوار شده براه افتادیم تا به بیت المقدس رسیدیم ، پس براق را به حلقه اى که قبلا انبیاء مرکب خود را به آن مى بستند بسته وارد شدم در حالى که جبرئیل همراه ودر کنارم بود، در آنجا به ابراهیم خلیل وموسى وعیسى در میان عده اى از انبیاء که خدا مى داند چقدر بودند برخورد نمودم که همگى به خاطر من اجتماع کرده بودند ومهیاى نماز بودند و من شکى نداشتم در اینکه به زودى جبرئیل جلومى ایستد وبر همه ما امامت مى کند ولى وقتى صف نماز مرتب شد جبرئیل بازوى مرا گرفت وجلوبرد وبر آنان امامت نمودم والبته غرور وعجبى نیست .آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى که سه ظرف همراه داشت یکى شیر و دیگرى آب وسومى شراب وشنیدم که مى گفت اگر آب را بگیرد هم خودش وهم امتش غرق مى شوند واگر شراب را بگیرد هم خودش و هم امتش گمراه مى گردند واگر شیر را بگیرد خود هدایت شده وامتش ‍ نیز هدایت مى شوند.آنگاه فرمود من شیر را گرفتم واز آن آشامیدم ، جبرئیل گفت هدایت شدى وامتت نیز هدایت شدند آنگاه از من پرسید در مسیرت چه دیدى ؟ گفتم صداى هاتفى را شنیدم که از طرف راستم مرا صدا زد. پرسید آیا توهم جوابش را دادى ؟ گفتم نه وهیچ توجهى به آن نکردم گفت اومبلغ یهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به یهودى گرى مى گرائیدند، سپس پرسید دیگر چه دیدى ؟ گفتم هاتفى از طرف چپم صدایم زد، پرسید آیا توهم جوابش گفتى ؟ گفتم نه وتوجهى هم نکردم ، گفت اوداعى مسیحیت بود اگر جوابش مى دادى امتت بعد از تومسیحى مى شدند آنگاه پرسید چه کسى در روبرویت ظاهر شد؟


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 9

گفتم زنى دیدم با بازوانى برهنه که همه زیورهاى دنیوى بر اوبود به من گفت : اى محمد به سوى من بنگر، تا با توسخن گویم ، جبرئیل پرسید آیا توهم با اوسخن گفتى ؟ گفتم نه سخن گفتم ونه به اوتوجهى کردم ، گفت اودنیا بود اگر با اوهمکلام مى شدى امتت دنیا را بر آخرت ترجیح مى دادند.آنگاه آوازى هول انگیز شنیدم که مرا به وحشت انداخت جبرئیل گفت اى محمد مى شنوى ؟ گفتم آرى ، گفت این سنگى است که من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب کرده ام الان در قعر جهنم جاى گرفت واین صدا از آن بود، اصحاب مى گویند به همین جهت رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) تا زنده بود خنده نکرد.صعود پیامبر اکرم (ص ) با جبرئیل به آسمان دنیا
آنگاه فرمود: جبرئیل بالارفت ومن هم با اوبالارفتم تا به آسمان دنیا رسیدیم ودر آن فرشته اى را دیدم که اورا اسماعیل مى گفتند وهم اوبود صاحب خطفه که خداى عزوجلّ درباره اش فرموده : ((الامن خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب - مگر کسى که خبر را برباید پس تیر شهاب اورا دنبال مى کند(( واوهفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنان هفتاد هزار فرشته دیگر زیر فرمان داشتند فرشته مذکور پرسید اى جبرئیل ، این کیست همراه تو؟ گفت این محمد رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) است ، پرسید: مبعوث هم شده ؟ گفت آرى ، فرشته در را باز کرد من به اوسلام کردم اونیز به من سلام کرد من جهت اواستغفار کردم اوهم جهت من استغفار کرد وگفت مرحبا به برادر صالح وپیغمبر صالح وهمچنین ملائکه یکى پس از دیگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم در آنجا هیچ فرشته اى ندیدم مگر آنکه خوش وخندانش یافتم تا اینکه فرشته اى دیدم که از او مخلوقى بزرگتر ندیده بودم ، فرشته اى بود کریه المنظر وغضبناک اونیز مانند سایرین با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند اونیز بگفت وهر دعا که ایشان در حقم نمودند اونیز کرد، اما در عین حال هیچ خنده نکرد، آنچنان که دیگر ملائکه مى کردند، پرسیدم : اى جبرئیل این کیست که این چنین مرا به فزع انداخت ؟ گفت : جا دارد که ترسیده شود خود ما هم همگى از اومى ترسیم اوخازن ومالک جهنم است ، وتاکنون خنده نکرده ، واز روزى که خدا اورا متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غیظ خود نسبت به دشمنان خدا وگنهکاران - مى افزاید، وخداوند به دست اواز ایشان انتقام مى گیرد، واگر بنا بود به روى احدى تبسم کند، چه آنها که قبل از توبودند وچه بعدیها قطعا به روى توتبسم مى کرد، پس من بر اوسلام کردم واوبر من سلام کرده به نعیم بهشت بشارتم داد.


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه :10

پس من به جبرئیل گفتم آیا ممکن است اورا فرمان دهى تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟ جبرئیل (یعنى همان کسى که خداوند در باره اشفرمود ((مطاع ثمّ امین (( گفت آرى ، وبه آن فرشته گفت : اى مالک ، آتش را به محمد نشان بده ، اوپرده جهنم را بالازد، ودرى از آن را باز نمود لهیب وشعله اى از آن بیرون جست وبه سوى آسمان سر کشید و همچنان بالارفت که گمان کردم مرا نیز خواهد گرفت ، به جبرئیل گفتم دستور بده پرده اش را بیندازد، اونیز مالک را گفت تا به حال اولش ‍ برگردانید.دیدار پیامبر (ص ) با حضرت آدم وملک الموت وگفتگوبا آندو
آنگاه به سیر خود ادامه دادم ، مردى گندم گون وفربه را دیدم از جبرئیل پرسیدم این کیست ؟ گفت : این پدرت آدم است ، سپس مرا معرفى بر آدم نمود وگفت : این ذریه تواست ، آدم گفت (آرى ) روحى طیب وبوئى طیب از جسدى طیب .رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) به اینجا که رسید سوره مطففین را از آیه هفدهم که مى فرماید: ((کلاّ انّ کتاب الابرار لفى علیین وما ادریک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقرّبون (( تا آخر سوره را تلاوت فرمود، پس آنگاه فرمود: من به پدرم آدم سلام کردم ، اوهم بر من سلام کرد، من جهت اواستغفار نموده اوهم جهت من استغفار کرد و گفت مرحبا به فرزند صالحم پیغمبر صالح ومبعوث در روزگار صالح ، آنگاه به فرشته اى از فرشتگان گذشتم که در مجلسى نشسته بود، فرشته اى بود که همه دنیا در میان دوزانویش قرار داشت ، در این میان دیدم لوحى از نور در دست دارد وآنرا مطالعه مى کند، ودر آن چیزى نوشته بود، واوسرگرم دقت در آن بود، نه به چپ مى نگریست ونه به راست وقیافه اى (چون قیافه مردم ) اندوهگین به خود گرفته بود، پرسیدم : این کیست اى جبرئیل ؟ گفت : این ملک الموت است که دائما سرگرم قبض ارواح مى باشد، گفتم مرا نزدیکش ببر قدرى با اوصحبت کنم وقتى مرا نزدیکش برد سلامش کردم وجبرئیل وى را گفت که این محمد نبى رحمت است که خدایش به سوى بندگان گسیل ومبعوث داشته عزرائیل مرحبا گفت وبا جواب سلام تحیتم داد وگفت : اى محمد مژده باد ترا که تمامى خیرات را مى بینم که در امت توجمع شده .گفتم حمد خداى منان را که منتها بر بندگان خود دارد، این خود از فضل پروردگارم مى باشد آرى رحمت اوشامل حال منست ، جبرئیل گفت این از همه ملائکه شدید العمل تر است پرسیدم آیا هر که تاکنون مرده و از این به بعد مى میرد اوجانش را مى گیرد؟ گفت آرى از خود عزرائیل پرسیدم آیا هر کس در هر جا به حال مرگ مى افتد تواورا مى بینى ودر آن واحد بر بالین همه آنها حاضر مى شوى ؟ گفت آرى .


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 11

ملک الموت اضافه کرد که در تمامى دنیا در برابر آنچه خدا مسخر من کرده ومرا بر آن سلطنت داده بیش از یک پول سیاه نمى ماند که در دست مردى باشد وآن را در دست بگرداند وهیچ خانه اى نیست مگر آنکه در هر روز پنج نوبت وارسى مى کنم ووقتى مى بینم مردمى براى مرده خود گریه مى کنند مى گویم گریه مکنید که باز نزد شما بر مى گردم وآنقدر مى آیم ومى روم تا احدى از شما را باقى نگذارم .رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) فرمود اى جبرئیل فوق مرگ واقعه اى نیست ! جبرئیل گفت بعد از مرگ شدیدتر از خود مرگ است .آنگاه فرمود به راه خود ادامه دادیم تا به مردمى رسیدیم که پیش رویشان طعامهائى از گوشت پاک وطعامهائى دیگر از گوشت ناپاک بود. ناپاک را مى خوردند وپاک را فرومى گذاشتند پرسیدم اى جبرئیل اینها کیانند؟ گفت اینها حرام خوران از امت توهستند که حلال را کنار گذاشته واز حرام استفاده مى برند.برخورد با فرشته اى عجیب الخلقه وجلوه هایى از تجسم اعمال در شب معراج
فرمود آنگاه فرشته اى از فرشتگان را دیدم که خداوند امر اورا عجیب کرده بود بدین صورت که نصفى از جسد اورا از آتش ونصف دیگرش را از یخ آفریده بود که نه آتش یخ را آب مى کرد ونه یخ آتش را خاموش واو با صداى بلند مى گفت : ((منزه است خدائى که حرارت این آتش را گرفته نمى گذارد این یخ را آب کند، وبرودت یخ را گرفته نمى گذارد این آتش را خاموش سازد، بار الها اى خدائى که میان آتش وآب را سازگارى دادى میان دلهاى بندگان با ایمانت الفت قرار ده ((، پرسیدم اى جبرئیل این کیست ؟ گفت فرشته ایست که خدا اورا به اکناف آسمان واطراف زمین ها موکل نموده واوخیرخواه ترین ملائکه است نسبت به بندگان مؤ من از سکنه زمین ، واز روزى که خلق شده همواره این دعا را که شنیدى به جان آنان مى کند.ودوفرشته در آسمان دیدم که یکى مى گفت پروردگارا به هر کسى که انفاق مى کند خلف وجایگزینى عطا کن وبه هر کسى که از انفاق دریغ مى ورزد تلف وکمبودى ده . آنگاه به سیر خود ادامه داده به اقوامى برخوردم که لبهائى داشتند مانند لبهاى شتر، گوشت پهلویشان را قیچى مى کردند وبه دهانشان مى انداختند، از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟ گفت سخن چینان ومسخره کنندگانند.باز به سیر خود ادامه داده به مردمى برخوردم که فرق سرشان را با سنگهاى بزرگ مى کوبیدند پرسیدم اینها کیانند؟ گفت آنانکه نماز عشاء نخوانده مى خوابند.


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 12

باز به سیر خود ادامه دادم به مردمى برخوردم که آتش در دهانشان مى انداختند واز پائینشان بیرون مى آمد پرسیدم اینها کیانند گفت اینها کسانى هستند که اموال یتیمان را به ظلم مى خورند که در حقیقت آتش مى خورند وبزودى به سعیر جهنم مى رسند.آنگاه پیش رفته به اقوامى برخوردم که از بزرگى شکم احدى از ایشان قادر به برخاستن نبود از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانى هستند؟ گفت اینها کسانى هستند که ربا مى خورند، بر نمى خیزند مگر برخاستن کسى که شیطان ایشان را مس نموده ودر نتیجه احاطه شان کرده . در این میان به راه آل فرعون بگذشتم که صبح وشام بر آتش عرضه مى شدند و مى گفتند پروردگارا قیامت کى بپا مى شود.رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) فرمود: پس از آنجا گذشته به عده اى از زنان برخوردم که به پستانهاى خود آویزان بودند، از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانى هستند؟ گفت اینها زنانى هستند که اموال همسران خود را به اولاد دیگران ارث مى دادند آنگاه رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) فرمود: غضب خداوند شدت یافت در باره زنى که فرزندى را که از یک فامیل نبوده داخل آن فامیل کرده واودر آن فامیل به عورات ایشان واقف گشته اموال آنان را حیف ومیل کرده است .آنگاه فرمود: (از آنجا گذشته ) به عده اى از فرشتگان خدا برخوردم که خدا به هر نحوکه خواسته خلقشان کرده وصورتهایشان را هر طور خواسته قرار داده هیچ یک از اعضاى بدنشان نبود مگر آنکه جداگانه از همه جوانب وبه آوازهاى مختلف خدا را حمد وتسبیح مى کردند، و فریاد آنان به ذکر وگریه از ترس خدا بلند بود، من از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانى هستند؟ گفت خداوند اینها را همینطور که مى بینى خلق کرده واز روزى که خلق شده اند هیچیک از آنان به رفیق بغل دستى خود نگاه نکرده وحتى یک کلمه با اوحرف نزده از ترس وخشوع در برابر خدا به بالاى سر خود وپائین پایشان نظر نینداخته اند من به ایشان سلام کرده ایشان بدون اینکه به من نگاه کنند با اشاره جواب دادند، آرى خشوع در برابر خدا اجازه چنین توجهى را به ایشان نمى داد، جبرئیل مرا معرفى نمود، وگفت : این محمد پیغمبر رحمت است که خدایش به سوى بندگان خود به عنوان نبوت ورسالت فرستاده ، آرى این خاتم النبیین وسیّدالمرسلین است ، آیا با اوهم حرف نمى زنید؟ ملائکه وقتى این حرف را شنیدند روى به من آورده سلام کردند واحترام نمودند، و مرا وامتم را به خیر مژده دادند.عرج به آسمانهاى دوم وسوم
سپس به آسمان دوم صعود کردیم ، در آنجا ناگهان به دومرد برخوردیم که شکل هم بودند، از جبرئیل پرسیدم ، این دوتن کیانند؟ جبرئیل گفت اینان دوپسر خاله هاى تویحیى وعیسى بن مریم (علیهماالسلام )، من بر آن دوسلام کردم ، ایشان نیز بر من سلام کردند، وبرایم طلب مغفرت نموده من هم براى ایشان طلب مغفرت کردم به من گفتند مرحبا به برادر صالح وپیغمبر صالح ، در این میان نگاهم به ملائکه اى افتاد که در حال خشوع بودند، خداوند چهره هایشان را آنطور که خواسته قرار داده بود احدى از ایشان نبود مگر اینکه خداى را با صوتهاى مختلف حمد و تسبیح مى کردند.


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 11

آنگاه به آسمان سوم صعود کردیم در آنجا به مردى برخوردم که صورتش آنقدر زیبا بود که از هر خلق دیگرى زیباتر بود، آنچنان که ماه شب چهارده از ستارگان زیباتر است ، از جبرئیل پرسیدم این کیست ؟ گفت : این برادرت یوسف است ، من بر اوسلام کردم وجهتش استغفار نمودم اوهم به من سلام کرده برایم طلب مغفرت نمود، وگفت مرحبا به پیغمبر صالح وبرادر صالح ومبعوث در زمان صالح .در این بین ملائکه اى را دیدم که در حال خشوع بودند به همان نحوى که در باره ملائکه آسمان دوم توصیف کردم جبرئیل همان حرفهائى را که در آسمان دوم در معرفى من زد اینجا نیز همان را تکرار نمود ایشان هم همان عکس العمل را نشان دادند.عروج به آسمانهاى چهارم وششم
آنگاه به سوى آسمان چهارم صعود نمودیم در آنجا مردى را دیدم از جبرئیل پرسیدم این مرد کیست ؟ گفت این ادریس است که خداوند به مقام بلندى رفعتش داده ، من به اوسلام کرده برایش طلب مغفرت نمودم ، اونیز جواب سلامم داد، وبرایم طلب مغفرت نمود واز ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در آسمانهاى قبل دیده بودیم همه مرا و امتم را بشارت به خیر دادند، به علاوه آنها در آنجا فرشته اى دیدم که بر تخت نشسته هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنها هفتاد هزار ملک زیر فرمان داشتند در اینجا به خاطر مبارک رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) خطور کرد که نکند این همان باشد، پس جبرئیل با صیحه وفریاد به اوگفت بایست واواطاعتش نموده بپا خاست وتا قیامت همچنان خواهد ایستاد.آنگاه به آسمان پنجم صعود کردیم در آنجا مردى سالخورده و بزرگ چشم دیدم که بعمرم ، پیر مردى به آن عظمت ندیده بودم ، نزد او جمع کثیرى از امتش بودند من از کثرت ایشان خوشم آمد، از جبرئیل پرسیدم این کیست ؟ گفت : این پیغمبرى است که امتش دوستش ‍ مى داشتند، این هارون پسر عمران است ، من سلامش کردم ، جوابم را داد برایش طلب مغفرت کردم اونیز براى من طلب مغفرت نمود، در همان آسمان باز از ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در آسمانهاى قبلى دیده بودم .آنگاه به آسمان ششم صعود نمودیم ، در آنجا مردى بلند بالاوگندم گون دیدم که گوئى از شنوه (قبیله معروف عرب ) بود،


ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه : 14

واگر هم دوتا پیراهن روى هم مى پوشید باز موى بدنش از آنها بیرون مى آمد، وشنیدم که مى گفت : بنى اسرائیل گمان کردند که من محترم ترین فرزندان آدم نزد پروردگار هستم وحال آنکه این مرد گرامى تر از من است از جبرئیل پرسیدم این کیست ؟ گفت : این برادر تو موسى بن عمران است ، پس اورا سلام کردم اونیز به من سلام کرد، سپس براى همدیگر استغفار نمودیم ، وباز در آنجا از ملائکه در حال خشوع همانها را دیدم که در آسمان هاى قبلى دیده بودم .رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) سپس فرمود آنگاه به آسمان هفتم صعود نمودیم ودر آنجا به هیچ فرشته از فرشتگان عبور نکردیم مگر آنکه مى گفتند اى محمد حجامت کن وبه امتت بگوحجامت کنند، در ضمن در آنجا مردى دیدم که سر وریشش جوگندمى ، وبر کرسى نشسته بود از جبرئیل پرسیدم این کیست که تا آسمان هفتم بالا آمده وکنار بیت المعمور در جوار پروردگار عالم مقام گرفته ؟ گفت : اى محمد این پدر توابراهیم است در اینجا محل توومنزل پرهیزکاران از امت تواست ، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) این آیه را تلاوت فرمود: ((انّ اولى النّاس با براهیم للّذّین اتّبعوه وهذا النّبى و الّذین امنوا واللّه ولىّ المؤ منین ((
پس به وى سلام کردم ، بعد از جواب سلامم گفت : مرحبا به پیغمبر صالح وفرزند صالح ومبعوث در روزگار صالح ، در آنجا نیز از ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در دیگر آسمانها دیده بودم ، ایشان نیز مرا وامتم را به خیر بشارت دادند.عروج به آسمان هفتم ودیدن عجائب دیگرى از مخلوقات خدا
رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) اضافه کرد که در آسمان هفتم دریاها از نور دیدم که آنچنان تلالوداشتند که چشم ها را خیره مى ساخت ودریاها از ظلمت ودریاها از رنج دیدم که نعره مى زد وهر وقت وحشت مرا مى گرفت یا منظره هول انگیزى مى دیدم از جبرئیل پرسش مى کردم ، مى گفت بشارت باد ترا اى محمد شکر این کرامت الهى را بجاى آور وخداى را در برابر این رفتارى که با توکرد سپاسگزارى کن ، خداوند هم دل مرا با گفتار جبرئیل سکونت وآرامشمى داد وقتى اینگونه تعجب ها ووحشت ها وپرسشهایم بسیار شد جبرئیل گفت : اى محمد! آنچه مى بینى به نظرت عظیم وتعجب آور مى آید، اینها که مى بینى یک خلق از مخلوقات پروردگار تواست ، پس ‍ فکر کن خالقى که اینها را آفریده چقدر بزرگ است با اینکه آنچه تو ندیده اى خیلى بزرگتر است از آنچه دیده اى آرى میان خدا وخلقش ‍ هفتاد هزار حجابست واز همه خلایق نزدیک تر به خدا من واسرافیلم و بین ما وخدا چهار حجاب فاصله است حجابى از نور حجابى از ظلمت حجابى از ابروحجابى از آب .

نامه امام به همسرش

نامه ای از حضرت امام خمینی ( ره ) به همسرشان

 ( زمانی که فرزندشان سید مصطفی 3 ساله بودند )

 

 

همسر عزیزم؛

 

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم؛ در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه‌ی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. (حال) من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره‌ی خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظره‌ی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند... . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده... .


ایام عمر و عزت مستدام

تصدقت؛ قربانت روح ا...