آیا میزان "انرژی تاریک" موجود در کیهان ثابت است؟
یک تحقیق جنجال برانگیز جدید دلالت بر آن دارد که "انرژی تاریک" یعنی نیروی اسرارآمیزی که اجزای کیهان را از یکدیگر دور میسازد، بر خلاف نظر اینشتاین و دیگر فیزیکدانان، مقدار ثابتی ندارد و کمیت آن در طول زمان دستخوش تغییر شده و زمانی همین نیروی اسرارآمیز اجزای کیهان را به یکدیگر جذب میکرده است.
اخترشناسان مفهوم "انرژی تاریک" را به این منظور به کار گرفتهاند که بتوانند پدیدهای را که در اواخر دهه ۱۹۹۰از رصد سوپر نواها (نواخترها) به آن پی بردند تبیین کنند.
این پدیده عبارت بود از دور شدن کهکشانها از یکدیگر با شتابی به مراتب بیش از آنچه که در گذشته تصور میشد. به عبارت دیگر اخترشناسان دریافتند که کهکشانها نه تنها در حال دور شدن از یکدیگرند که در عین حال شتاب این دور شدن نیز مستمرا در حال افزایش است.
در اواخر دهه ،۱۹۹۰اخترشناسان هنگام رصد سوپرنواها متوجه شدند که نور انها به مراتب ضعیف تر از حد مورد انتظار است. این امر به این معنی بود که فاصله سوپرنواها از زمین به مراتب دورتر از حدی بود که
اخترشناسان حدس میزدند. ازدیاد این فاصله، به اعتقاد اخترشناسان، ناشی از تاثیر یک نیروی دافعه است که برای آن نام موقت انرژی تاریک در نظر گرفته شده است.
اما اخترشناسان هنوز به درستی نمیدانند که این انرژی تاریک چیست.
انواع نظریهها برای توضیح این پدیده اسرارآمیز پیشنهاد شده است. از انرژی موجود در خلایی که در کیهان حضور دارد تا نوعی انرژی موسوم به "اسطقس" یا آخشیج پنجم .quintessence
در حالیکه انرژی خلاء موجود در فضا مقدار ثابتی دارد و اینشتاین از آن با عنوان "ثابت کیهانی" یاد کرد، مقدار اسطقس در طی زمانهای مختلف و در مکانهای متفاوت تغییر میکند.
رصدهای کیهانی که تا این زمان بر روی سوپر نواها به انجام رسیده فرضیه مربوط به ثابت کیهانی را مورد تایید قرار داده است. در یک بررسی جدید روی حدود ۷۰سوپر نوا روشن شده که قوت نیروی دافعه ناشی از انرژی تاریک طی ۸میلیارد سال گذشته تا ۲۰درصد افزایش یافته است.
اما سوپر نواها که اختران چگالی هستند که تحت فشار نیروی وزن خود منفجر میشوند و نور و انرژی به اطراف میپراکنند، به واسطه فاصله زیادی که از زمین دارند پرتو ضعیفی از انها به تلسکوپهای زمینیان میرسد و بنابر این نمیتوانند اطلاعات زیادی به اخترشناسان ارائه دهند.
از همین رو شماری از اخترشناسان به سراغ پرتوهای پرقدرت گاما رفتند که به صورت پالسهای فوقالعاده قدرتمند در هنگام مرگ ستارگان بسیار بزرگ ظاهر میشوند. این پرتوها ۱۰۰برابر درخشانتر از پرتوهایی هستند که از سوپر نواها تولید میشوند و بنابراین میتوان آنها را در فواصل دورتر نیز رویت کرد.
یک اختر شناس از دانشگاه ایالتی لوئیزیانا در شهر باتون روژ به نام بردالی شیفر با استفاده از رصدهایی که در مورد ۵۲نمونه از این پرتوهای گاما به انجام رسانده مدعی شده که کمیت انرژی تاریک در طول زمان دستخوش تغییر شده است.
شیفر در بزرگترین مطالعهای که در این حوزه انجام داده مشاهده کرد ۱۲ عدد از بزرگترین موارد ظهور پرتوهای پرقدرت گاما در فاصله تقریبا ۱۳ میلیارد سال نوری از زمین قرار دارند. این پرتوها پر نورتر از حدی که انتظار میرفت، بودند.
معنای این مشاهده آنست که کیهان در آن هنگام با شتابی ارامتر در حال انبساط بوده است. به گفته شیفر، میزان پرتو افشانی این ۱۲انفجار گاما شدیدتر از حدی بوده که بر اساس ثابت فرض کردن کمیت انرژی تاریک محاسبه میشود.
به اعتقاد این اخترشناس به نظر میرسد در آن دوران انرژی تاریک به عوض آنکه در کار انبساط کیهان بوده باشد سرگرم جمع کردن و جذب اجزای در حال انبساط بوده است.
اگر این ادعا درست باشد آنگاه پیشبینی آینده کیهان غیر ممکن میشود زیرا نمیتوان رفتار هماهنگی را برای این انرژی تاریک یا اسطقس در نظر گرفت.
اما دیگر اخترشناسان هنوز از استدلالهای شیفر قانع نشدهاند که باید دیدگاه خود را در خصوص کیهان تغییر دهند. به گفته این منتقدان سوپرنواهای موسوم به نوع الف از این خاصیت برخوردارند که همگی با انرژی ذاتی یکسانی منفجر میشوند و بنابراین در دل تاریک کیهان همچون شمعهای استانداردی عمل می کنند که میتوان پرتو دیگر اجرام را با آنها مقایسه کرد و انرژی آنها را اندازه گرفت. اما انفجارهای گاما از چنین خاصیتی برخوردار نیستند.
شیفر نیز برای رفع این نقیصه ناگزیر شده بود ۵مشخصه مختلف هر انفجار گاما را رصد کند. اما به اعتقاد دیل فریل از رصد خانه ناسیونال رادیو در نیو مکزیکو تفاوتهای میان پرتوهای گاما چنان گسترده است که امکان یک استنتاج مناسب را فراهم نمیآورد.
رابرت کریشنر از پیشاهنگان مطالعه درباره سوپرنواها نیز در تایید این نکته میگوید که روش شیفر نظیر استفاده از یک ابزار ضعیف برای مطالعه یک شی بسیار ظریف است و بنابراین نمیتوان به نتایج حاصله اعتماد کرد.
با این حال شیفر ضمن اذعان به این نکته که نتایج انتشار یافته، نتایج اولیه به شمار میآیند تاکید کرده است که با کشف شمار بیشتری از پرتوهای گامای جدید و نیز بهبود روشهای محاسبه میتوان نتایج خرسندکننده ای در این حوزه بدست
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانهای به دنیا آمده و بزرگ شدهام که درهر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمیخوردی.
اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچهها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.
ناگهان یکی از بچهها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پروندهات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.
بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه میکردیم معمولاً به زبانهای مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً یادم است که در حدود سالهای45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاشکه همهاش از انار نقاشی میکشید، رفتیم. میگفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال میکردیم با یک حالت خاصی به ما میفهماند که به این زودی و راحتی نمیشود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوز را -بیآنکه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموختهام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرساندهام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشتههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمهالله علیه»
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنیناند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوهگر میشود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعیام بر این بوده است.
با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورتهای موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی که پیش از ما بوسیله کارکنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود، مشغول به کار شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود که فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، کار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ کاری را مستقلا˝ انجام ندادهام که بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی که در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم کوچکی نیز – اگر خدا قبول کند – به این حقیر میرسد و اگر خدا قبول نکند که هیچ.
به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشتهام. آرشیتکت هستم! از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه«خان گزیدهها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بودهام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کردهام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درسهای دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقالهای با عنوان تأملاتی درباره سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رساندهام.
جنجنگو نام محله ای در شهرستان میناب است که هم اکنون بنام ولی عصر (عج) نامیده می شود
وجه تسمیه جنجنگو بعلت گیاهانی بوده است که با وزش باد صدای جنگ جنگ از آن بلند می شد ومن بخاطر تعلقی که به محله قدیمیمان دارم ازآن در وبلاگم استفاده کرده ام .
در ضمن محله جنجنگو در کنار رودخانه میناب واقع شده است.